هوراد جونيهوراد جوني، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

مینویسم برای عزیزترینم

فروردین و اردیبهشت 94

پسر عزیز و دلبندم هوراد باز برخلاف تصمیمی که گرفته بودم وسعی داشتم خیلی زود زود بیام و از تو بنویسم، نتونستم به قولی که به خودم داده بودم عمل کنم. این قدر گرفتارم و بدو بدو کار میکنم که نگو. بدی دیر به دیر اومدن اینه که خیلی نکات از ذهنم میره و اینو دوست ندارم.  خوب بگذریم. حالا که اومدم. تعطیلات نوروز را طبق معمول به اصفهان رفتیم البته 4-5 روز اول را تهران بودیم و بابایی هم چون میخواست روی یه مقاله کار کنه اون چند روز را بهش گفتم بره دانشگاه.  اصفهان خونه خاله هام رفتیم . همون دوره های همیشگی. خاله شهین امسال دوره اشون توی یه باغ بود که تو هم حسابی استفاده کردی. البته با بچه ها هنوز اخت نیستی ولی خوب پیشرفتت خوب بوده. امسال خون...
3 خرداد 1394
1